اولین یلدای آردا ، مصادف بود یا پایان هشت ماهگی و تو یه روز کاملا برفی تو خونه مامان بزرگ تو ارومیه چند تا عکس دیگه از یلدا و روزهای قبلش هم هست... آردا با پسر داییهای شیطونش: به ترتیب از چپ به راست آتیلا، آردا، آرتام حملــــــــــــــــــــــــــــــــــــه هندونه هم هندونه های قدیم! این که بیشتر ترشه تا شیرین یادم رفت بگم: این لباس رو هم مامان بزرگ برام بافته، مودب نشستم که بگم دستش درد نکنه این هم چند تا عکس قبل رفتن "آردا در حال کارهای بد بد" 1. انگشت خوردن 2. دستمال کاغذی خوردن و داغون کردن 3. استخوان خوردن استخوانی که از بشقاب مامان کش رفته باشی واقعا یه مزه دیگه داره، نه...